جدول جو
جدول جو

معنی پیچان شدن - جستجوی لغت در جدول جو

پیچان شدن
(هَُ)
خمان و گردان و پیچیده شدن. پیچان گردیدن. رجوع به پیچان شود، پریشان و مضطرب و بیقرارو بی آرام شدن از غمی و اندوهی یا دردی:
غمین گشت و پیچان شد از روزگار
بمرگ برادر بمویید زار.
فردوسی.
همین داستان زد یکی نامدار
که پیچان شد اندر صف کارزار.
فردوسی.
که بر دست او شیر پیچان شود
چو خشم آورد پیل بیجان شود.
فردوسی.
ستمکاره شد شهریار جهان
دلش دوش پیچان شد اندر نهان.
فردوسی.
زمانه نخواهیم بی تخت تو
مبادا که پیچان شود بخت تو.
فردوسی.
که تا از پی تاج بیجان شود
جهانی برو زار و پیچان شود.
فردوسی.
، روی گردان شدن:
چو بشنید طلحند آواز اوی
شد از ننگ پیچان و پرآب روی.
فردوسی.
که من قیصری را بفرمان شوم
بترسم ز تهدید و پیچان شوم.
فردوسی.
که نام تو یابد نه پیچان شود
نه پیچان همانا که بیجان شود.
فردوسی.
نیاید جهان آفرین را پسند
بفرجام پیچان شویم از گزند.
فردوسی.
بپرهیز و پیچان شو از خشم اوی
ندیدی که خشم آورد چشم اوی.
فردوسی.
همان رخش گویی که بیجان شدست
ز پیکان چنان زار و پیچان شدست.
فردوسی.
که پاداش این آنکه بیجان شود
ز بد کردن خویش پیچان شود.
فردوسی.
بمان تا بر آن سنگ بریان شوند
چو بیچاره گردند پیچان شوند.
فردوسی.
ز تیغم سرانشان چو پیچان شوند
چنان خستگان زار و بیجان شوند.
فردوسی.
بر آن کوه بی بیم لرزان شدی
بمردی و بر جای پیچان شدی.
فردوسی.
چو ایرانیان این سخن را ز شاه
شنیدند، پیچان شدنداز گناه.
فردوسی.
ز یک تن چنین زار و پیچان شدیم
همه پاک ناگشته بیجان شدیم.
فردوسی.
بنزدیک آن مرد دهقان شدند
دژم گشته و زار و پیچان شدند.
فردوسی.
سپاه تو بی تاو وبیجان شوند
وگر زنده مانند پیچان شوند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
پیچان شدن
خمان شدن گردان شدن، پریشان شدن، مضطرب گشتن بیقرار گردیدن از غمی اندوهی یا دردی: غمین گشت و پیچان شد از روزگار بمرگ برادر بمویید زار. (فردوسی)، روی گردان شدن: بپرهیز و پیچان شو از خشم اوی ندیدی که خشم آورد چشم اوی. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیچان شدن
((شُ دَ))
خم شدن، پریشان و مضطرب گشتن
تصویری از پیچان شدن
تصویر پیچان شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریشان شدن
تصویر پریشان شدن
پراکنده شدن
مضطرب شدن
آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمان شکن
تصویر پیمان شکن
کسی که خلاف عهد و پیمان خود رفتار کند، پیمان گسل، عهدشکن، برای مثال پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد / گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان (حافظ - ۷۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنهان شدن
تصویر پنهان شدن
نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، برای مثال مور و ماهی را بر خاک و به دریا در / نیست پنهان شدن از وی به شب تاری (ناصرخسرو - ۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
به پیچ و تاب در آوردن، پیچیده کردن گردان ساختن: گر این نیزه در مشت پیچان کنم سپاه ترا جمله بیجان کنم. (فردوسی)، مضطرب ساختنمشوش کردناز غم بتافتن: بفرمود پس تاش بیجان کنند بروبر دل دوده پیچان کنند. (شا. بخ 2294: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران شدن
تصویر ویران شدن
خراب شدن بایر شدن: (وآن شهر از مدتی مدید بازچنان ویران شده بود که نه از عماراتش اثری مانده و نه غیر از حشرات الارض در آن دیار می نمود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزان شدن
تصویر میزان شدن
به نشاط لازم رسیدن، سرحال آمدن، کیفور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمان شکن
تصویر پیمان شکن
ناقص عهد، ناکث، آنکه بر عهد خود ثابت نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
باپیچ و خم شدنپیچنده گشتن: اقلعط الشعر اقلمطاطا پیچان گشت موی، مضطرب شدن بی آرام گشتن مشوش شدن از غمی یا دردی: پر از درد شد شه ز تیماراو دلش گشت پیچان ز کرداراو... (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیچ وا پیچ خوردن، پیچ بسیار خوردن، بدین سوی و آن سوی گردیدن، بهر سوی جنبان بودن، بخود پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان شدن
تصویر پنهان شدن
مخفی شدن، اختفاء
فرهنگ لغت هوشیار
پراگنده شدن افشان شدن بباد تفرق داده شدن متفرق و متشتت شدن تقسم تفرق، تنگدست شدن گداشدن بدبخت شدن مضطر شدن، مضطرب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نادم شدن ندامت ندامت حاصل کردن سدم منفعل شدن متاسف شدن پشیمانی خوردن پشیمانی یافتن پشیمانی گرفتن، توبه کردن انابت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
محکم شدن چیزی در چیزی چون میخ آهنین در تخته فرو رفته محکم شود. پر پیچ و تاب شدن پر آژنگ شدن پر شکن گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
Renege
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
renier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
sözünden dönmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
약속을 어기다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
約束を破る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
להפר את ההסכם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
धोखा देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
mengingkari
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
ผิดสัญญา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
нарушать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
niet nakomen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
incumplir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
rinnegare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
desistir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
食言
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
łamać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
порушити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
brechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
kuvunja ahadi
دیکشنری فارسی به سواحیلی